در عصر جاهلیت سیاه دلم طلوعی باش مکرر
در آن تاریکی میان آن همه گرد و غبار
هنوز هم جایی پیدا میشود برای گستردن سفره ای از نور...
اگر تو بخواهی
گاهی سخن از عشق بگویید بگویید گه در ره توحید بپویید بپویید شمامه ی حالست کز باغ وصالست شمامه ی این باغ ببویید ببویید با آب ازین جامه پلیدی...